روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن: من از تو روی نپیچم گرم بیازاری. سعدی. من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است که روی در غرض و پشت بر سلام کنند. سعدی
روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن: من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری. سعدی. من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است که روی در غرض و پشت بر سلام کنند. سعدی
دود برآمدن. دودبرشدن. فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف). - دود پیچیدن در جایی، فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف) : پیچیده دود زلفش در خانه های مردم تا روی آتشینش چشم پرآب بیند. قاسم مشهدی. - دود سودا در سر پیچیدن، خواهان و شیفته و سرگشته شدن: در سرم پیچید آخر دود سودای کسی ورنه عمری بود کاین دیوانه بی دستار بود. بیدل (از آنندراج)
دود برآمدن. دودبرشدن. فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف). - دود پیچیدن در جایی، فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف) : پیچیده دود زلفش در خانه های مردم تا روی آتشینش چشم پرآب بیند. قاسم مشهدی. - دود سودا در سر پیچیدن، خواهان و شیفته و سرگشته شدن: در سرم پیچید آخر دود سودای کسی ورنه عمری بود کاین دیوانه بی دستار بود. بیدل (از آنندراج)